پيام
+
امروز چه حسي بود که وقتي برگشتم خوابگاه با خودم مرور کردم که چه جاهايي توقف داشتم.يه سر براي کارآموزي مي خواستم برم شرکت پرآور پارس که دانشگاه امام حسين(ع) کنارش بود.از شرکت برگشتم و واسه خريد که ديدم ميدون امام حسين(ع) واسه خريد بهترين مکانه تو همين اوضاع و احوال بود که گفتم براي سفر کربلام يه کم وسيله بخرم...عجب چيزي شدا «دانشگاه امام حسين(ع)،ميدون امام حسين(ع)و هفته بعد هم خود امام حسين(ع)»

* کميل *
91/4/8
تشنه...
آخي ي ي ي چه نااااااز...خوش به سعادتووون...دعا کنيد آقا مارم بطلبه...
مقدم
انشاءالله نصيبتون
خادمة الشهدا
خوش ب حالتون:(هيييييييييييع...من چقد حسرت بخورم:(ايشالله معنوي ترين سفر ِ عمرتون باشه...
مقدم
آخ ببخشيد خانم خادمة بازم داغ دوري کربلا رو براتون تازه کردم ... انشاءالله دوباره نصيبتون
خادمة الشهدا
ب دعاي ِ خير شما...انشالله سفرتون مقبول باشه و بهترين...
مقدم
دوست دارم حس کنم گرماي شديد پياده روي کربلا رو تا شايد بتونم کمي از حس حضرت رو تو اون زمان و اون هم از مکه تا کربلا رو داشته باشم...اي مولاي من همونطور که توفيق زيارت شما رو تو گرماي تابستاني اعتکاف گرفتم به من گرماي ناب کربلاتو نشون بده :(
خادمة الشهدا
انشالله با عنايت ِ خاصه شهدا و ارباب...
تشنه...
بر مشامم ميرسد هر لحظه بوي کربلا،بر دلم ترسم بماند آرزوي کربلا...