سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لوگوی دوستان
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
امکانات دیگر
ابر برچسب ها
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 16
بازدید دیروز : 10
کل بازدید : 196513
تعداد کل یاد داشت ها : 87
آخرین بازدید : 103/1/28    ساعت : 10:8 ع

دو نفر در یک مسافرت طولانى در هواپیما کنار یکدیگر نشسته بودند. یکی جوان و دیگری نسبتاً مسن و جا افتاده.
مسافر جوان رو به شخص جا افتاده کرد و گفت: مایلى با هم دیگر بازى کنیم؟ مسافر مسن که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. جوان دوباره گفت: ...  بازى سرگرم‌کننده‌اى است.
من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید، 5 دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من 5 دلار به شما می‌دهم. آن شخص مجدداً معذرت خواست و چشم هایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، جوان پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید، 5 دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم 50 دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد، چرت مرد را پاره کرد و رضایت داد که با او بازى کند.
جوان نخستین سوال را مطرح کرد: « فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مرد بدون این که کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و 5 دلار به او داد. حالا نوبت خودش بود. مرد جا افتاده گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود 3 پا دارد و وقتى پائین می‌آید 4 پا؟» جوان نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آن گاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه ی کنگره ی آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز به درد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام دوستانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آن ها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat ) زد ولى آن ها هم نتوانستند کمکى کنند.
بالأخره بعد از 3 ساعت، مرد مسن را از خواب بیدار کرد و 50 دلار به او داد. آن مرد نیز مؤدبانه 50 دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. جوان بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مرد جا افتاده دوباره بدون این که کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و 5 دلار به جوان داد و رویش را برگرداند و خوابید!





برچسب ها : حکایت  ,


مطلب بعدی : ایرانی ها قدر رهبر خود را بدانند        مطلب قبلی : کاش وقتی بچه هامون میرن مدرسه بهشون بگیم:




+ فریاد صادق آل محمد (ص) و پیشوای مذهب جعفری: گروهی هستند که ادعای پیروی از من دارند و سنگ محبت و ولایت ما را به سینه می زنند... درحالیکه به خدا قسم، من امامشان نیستم... خدا لعنتشان کند... هر چه می پوشم پرده دری می کنند... می گویم چنین و چنان و می گویند نه، منظورش چنان و چنین است... *من، تنها امام آن کسی هستم که مرا اطاعت کند*.



+ سلام بر یاوران مهدی



+ بلندگوی داعش و تکفیریهای کثیف نشوید: اخبارهای دروغ پیشروی های آنهاکه اکثرا به وسیله سیستم خبری آمریکاومتخصصان جنگ روانی آنها ونیروهای نفوذی آنها در واتس آپ ودیگرمسنجرهاپخش می شود را پخش نکنید،عکسها و فیلمهای قتل و غارت آنها که غالبا به وسیله خود آنها در محیط مجازی پخش می شود برای تضعیف روحیه مسلمانان شیعه وسنی را پخش نکنید وبه جای اینهاپیروزیهای مسلمانان و نصرت خداوند را تذکر دهید.



+ *ضمن تبریک حلول ماه شعبان المعظم به تمامی دوستان عزیز* تنها ماهی که هیچگونه شهادت و عزاداری در آن وجود ندارد ماه شعبان است که ولادت امام حسین علیه السلام در آن است و تنها ماهی که هیچگونه ولادت و جشنی آن وجود ندارد ماه محرم است که شهادت امام حسین (ع) در آن است.* جان عالم به قربان اباعبدالله الحسین علیه السلام* فایل صوتی پنج دقیقه ای در باب عظمت مناجات شعبانیه از امام خمینی قدس سره ضمیمه شده است.



+ +



+ *پیامبر رحمت (ص)* : هر جوانی که در دانش و عبادت رشد کند تا بزرگ شود، خداوند متعال در قیامت پاداش هفتاد و دو صدیق به وی می بخشد.



+ بنیان مرصوص(چند سفارش ناب از آیت الله قرهی)



+ *هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله*



+ *گفته بود:* در راهپیمایی 22 بهمن من را هم ببر.



+ *ما بی خیال مرقد زینب(س) نمی شویم روی تمام سینه زنانت حساب کن *