سفارش تبلیغ
صبا ویژن
درباره
منوی اصلی
جستجو
مطالب پیشین
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لوگوی دوستان
لینک دوستان
ویرایش
پیوندهای روزانه
امکانات دیگر
ابر برچسب ها
آمار و اطلاعات

بازدید امروز : 89
بازدید دیروز : 14
کل بازدید : 199742
تعداد کل یاد داشت ها : 87
آخرین بازدید : 103/9/1    ساعت : 7:17 ع

البتّه ما که نفهمیدیم این‌ که بعضی‌ می­ گویند:
تکلیف شرعی­ ام بود؛ احساس وظیفه کردم که بیایم و ... یعنی چه! 
تکلیف از کلفت و سختی است. 
همه ما به دنبال این هستیم که اگر بشود تکلیف شرعی را از دوش برداریم و راحت شویم.
چگونه می­ شود که کسی خودش را در معرض بزرگ­ ترین، تکالیف شرعی قرار می‌ دهد؟!
چه‌ طور می‌ شود که کسی برای رسیدن به این جایگاه‌ ها و تصدّی این تکالیف شرعی، تلاش می‌کند؟!
حالا کم و زیادش را کاری نداریم، که گاهی مسئولیّت به سراغ انسان می‌ آید. 
من نمی­دانم که رقابت برای تکلیف پیدا کردن یعنی چه






برچسب ها : حاج آقا مجتبی تهرانی  ,


      

می‎گفتند: 

برای زیارتت تشریفات قرار نده؛ همین‎ طور بگو این کار را با شما دارم.
به همسایه جوانی که بیکار شده بود، ‎گفتند:
شما برو شاه‎عبدالعظیم زیارت کن.
زیارت که کردی بگو: آقا! من بیکارم، همین. 
هیچ چیز نمی‎خواهد بگویی.
خودش گفت: من برگشتم خانه،
صبح زود یک نفر زنگ زدند گفت: حسین! بیکاری؟
گفتم: آره. گفت: الآن بیا فلان جا!
من رفتم، مرا گذاشت برای کار.
می‌ گفت: کارش سبک است؛ یعنی خیلی مهم نیست ولی سر کار رفتم؛
ماهی این‎ قدر به من می‎ دهد و در حال حاضر مشغول هستم.. 


روزتان مبارک استاد..





برچسب ها : حاج آقا مجتبی تهرانی  ,


      

حمیدرضا اسدزاده در خبرآنلاین نوشت:
 او را "آقا مجتبی" می نامیدیم. نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد.
یک هفته که پر از آلودگی می شدی، دلت خوش بود که چهارشنبه ها هست، می روی مدرسه نور، دلت را می زنی به دریا. حالت خوش می شود. چهارشنبه که از درس اخلاق  برمی گشتی به خانه، رفتارت با همه خوب می شد. نمازت اول وقت می شد. چشم و دلت را خوب کنترل می کردی. هر حرفی نمیزدی. دیگران نمی فهمیدند چه سری هست در این چهارشنبه های هفته که لااقل تا شنبه تو را پیش می برد.
*** 
سال های آغازین 70 همه پر از سوال بودند. هر روز شبهه بود که می بارید. جمع می کردی و می رفتی پای درس تفسیر قرآن آقا. - که آن روزگار درس تفسیر هم در خیابان امیر کبیر دائر بود و بعدها تعطیل شد- بعد می رفتی پرسش هایت را می پرسیدی. برخی را جواب می داد، برخی را می گفت باشد می گویم. هفته بعد می دیدی همان سوال را لابلای سخنرانی جواب می داد. جواب که نه، جان می داد به روح و عقل وامانده ات توی این تهران شلوغ بی عقل و اخلاق.
***
همه چیزت که به هم می خورد، حالت که گرفته می شد، دنیا که برایت به آخر می رسید، اعصابت که به هم می ریخت، زندگی که برایت تنگ می شد، می دانستی هر ظهر یک جا هست، می توانی ببینی اش. می دانستی یک جا هست، فقط یک جا، فقط یک دوست، فقط یک "آقا". ظهر می پریدی مسجد جامع بازار . پس از درس شرح حدیث می نشست. می نشستیم، می نشستند، ( می نشینیم؛ نه! دیگر کجا؟...) دو زانو می نشستی. سوال و جواب لازم نبود. حتی به گرفتن ذکری که اصلا اهل این حرف ها نبود. می گفت: " به اصل دین عمل کنی، حالت خوب می شود. ذکر، خود تویی، خودت را که خراب کردی، به لب ذکر بگویی فایده ندارد..."
*** 
شب های قدر، شب های قدر، شب های قدر.... می دویدند، می دویدیم، می دوید.
امسال که عجیب تر آمد. دائم می گفت مرا دعا کنید. شاید سال بعد نباشیم. ما که نمی فهمیدیم. آخر مجلس عمامه و عبا را درآورد و گفت:" همه چیز به کنار. مرجعیت و علم و همه چیز به کنار، امسال می خواهم خودم روضه بخوانم. من روضه خوان نیستم. اما امسال می خواهم برایتان روضه بخوانم." باز همه نفهمیدیم یعنی چه. عجیب حالش دگرگون بود و حال همه را دگرگون کرد و رفت ....
**** 
آنقدر خود را از نامدار شدن و رسانه ای شدن روزگار رسانه ای روحانی ها پرهیز داده بود که خیلی از مردم همین تهران هم او را نمی شناختند. و همین گمنام بودن که سیره روحانیت راستین و اخلاق گرای ماست، چقدر او را محبوبیت بخشید. روزگاری که می دیدیم و می بینیم همه هملباسان او با این رسانه ها چه حالی می کنند و مشغول خودنمایی و خود آرایی اند، او از خود می گذشت و چه حالی می آفرید در اخلاق فردی و جمعی این شهر بی اخلاق ما.
پای منبرش که می نشستی، سحنانش ناب و راستین بود. از آلودگی ها و حرف های زائد سیاسی که در این سه دهه اخیر در منبرها رائج شده بود، خبری نبود. منبر پیامبر را به جان سخن پیامبر آراسته بود. حرف سیاسی اش را هم جانانه از کلام رسول و اهل بیت می گذاشت توی دلت. نه مثل آنهایی که مثل دیگران هر چرند سیاسی را بالای منبر اسلام، تحویل خلق الله می دهند.
و بالاخره آنقدر ساده و صمیمی برخورد می کرد که همه او را "آقا مجتبی" می نامیدیم. نه یک کلمه کم، نه یک کلمه زیاد. اگر چه از همان آغاز آیت خدا بود . این آیت الله بودن، یدکی نبود پشت اسمت. صدفی بود در جان و روحش که به راحتی قابل دریافت بود.
****
... و حالا نشسته ایم و یتیم نامه می نویسیم که "آقا مجتبی تهرانی" خداحافظ.
شب های قدرخداحافظ، کوچه های مسجد جامع خداحافظ. مسجد جامع بازار، مدرسه نور خداحافظ. خیابان ایران خداحافظ. تهران بی عقل و اخلاق خداحافظ. تهران بی اخلاق خداحافظ.استاداخلاق تهران، خداحافظ که رفتی و تهران، بی تو یتیم شد

آیت‌الله تهرانی: خدا می داند محتاج دعاهای شما هستم





برچسب ها : حاج آقا مجتبی تهرانی  ,


      




+ فریاد صادق آل محمد (ص) و پیشوای مذهب جعفری: گروهی هستند که ادعای پیروی از من دارند و سنگ محبت و ولایت ما را به سینه می زنند... درحالیکه به خدا قسم، من امامشان نیستم... خدا لعنتشان کند... هر چه می پوشم پرده دری می کنند... می گویم چنین و چنان و می گویند نه، منظورش چنان و چنین است... *من، تنها امام آن کسی هستم که مرا اطاعت کند*.



+ سلام بر یاوران مهدی



+ بلندگوی داعش و تکفیریهای کثیف نشوید: اخبارهای دروغ پیشروی های آنهاکه اکثرا به وسیله سیستم خبری آمریکاومتخصصان جنگ روانی آنها ونیروهای نفوذی آنها در واتس آپ ودیگرمسنجرهاپخش می شود را پخش نکنید،عکسها و فیلمهای قتل و غارت آنها که غالبا به وسیله خود آنها در محیط مجازی پخش می شود برای تضعیف روحیه مسلمانان شیعه وسنی را پخش نکنید وبه جای اینهاپیروزیهای مسلمانان و نصرت خداوند را تذکر دهید.



+ *ضمن تبریک حلول ماه شعبان المعظم به تمامی دوستان عزیز* تنها ماهی که هیچگونه شهادت و عزاداری در آن وجود ندارد ماه شعبان است که ولادت امام حسین علیه السلام در آن است و تنها ماهی که هیچگونه ولادت و جشنی آن وجود ندارد ماه محرم است که شهادت امام حسین (ع) در آن است.* جان عالم به قربان اباعبدالله الحسین علیه السلام* فایل صوتی پنج دقیقه ای در باب عظمت مناجات شعبانیه از امام خمینی قدس سره ضمیمه شده است.



+ +



+ *پیامبر رحمت (ص)* : هر جوانی که در دانش و عبادت رشد کند تا بزرگ شود، خداوند متعال در قیامت پاداش هفتاد و دو صدیق به وی می بخشد.



+ بنیان مرصوص(چند سفارش ناب از آیت الله قرهی)



+ *هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله*



+ *گفته بود:* در راهپیمایی 22 بهمن من را هم ببر.



+ *ما بی خیال مرقد زینب(س) نمی شویم روی تمام سینه زنانت حساب کن *